مغیث الشیعه

معرفی مداحان و ذاکران

حسن بن مثله جمکرانی

شیخ بزرگوار، حسن بن مثله جمکرانی (ره)، می گوید: شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال نود و سه، در خانه ام خوابیده بودم. ناگاه نیمه شب جمعی به در منزل آمدند و مرا از خواب بیدار کرده و گفتند: برخیز و دعوت امام مهدی صاحب الزمان (ع) را اجابت کن که تو را خواسته اند. برخاستم و آماده شدم و به آنها گفتم: بگذارید پیراهنم را بپوشم. صدایشان بلند شد: هو ما کان قمیصک، یعنی این پیراهن مال تو نیست. خواستم شلوار را بپوشم. صدایشان آمد که لیس ذلک منک فخذ سراویلک، یعنی این شلوار، شلوار تو نیست. شلوار خودت را بپوش. من هم شلوار خودم را پوشیدم. خواستم به دنبال کلید در خانه بگردم. صدایی آمد که الباب مفتوح، یعنی در بازاست. وقتی از منزل خارج شدم، عده ای از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند وخوش آمد گویی کردند.

 

 


برچسب‌ها: حسن بن مثله جمکرانیداستانحکایت
ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 آبان 1395

] [ 17:50 ] [ moqisoshie@ ]

[ ]